برتریهاى نفسانى حضرت
عبارتند از:
1. ایمان «1»
: اسلام و ایمان به شمشیر على پا گرفت و استوار گشت «2» و اصول و فروع آن
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 245
بوسیله امام به مردم آموخته شد. «1» آن سرور یک دم به خدا شرک نیاورد «2» و بتان را سجده نکرد «3» بلکه بر شانه پیامبر گام نهاد و آنها را در هم شکست. «4» احمد بن حنبل روایت کرده است: «او نخستین مسلمان بود و اولین نمازگزار با پیامبر.» «5» در مسند احمد بن حنبل آمده که فرستاده خدا به فاطمه علیها السّلام فرمود: «آیا راضى نیستى تو را به همسرى مردى از امتم درآورم که اسلام او از همه پیشتر، دانشش بیشتر و شکیبایىاش فزونتر است؟» «6» حدیث «خانه» نیز بر همین معنا دلالت مىکند. «7»
2. علم
: همه دانشمندان در معارف حقیقى، علوم یقینى، احکام شرعى و قضایاى نقلى، ریزهخوار امیر المؤمنین هستند زیرا امام در غایت تیز هوشى و عشق به فراگیرى بود «8» و پیوسته با پیامبر که مهربانترین مردم نسبت به او بود، بسر مىبرد پس بالضروره
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 246
دانشمندتر از دیگران بوده است. «1» پیامبر در باره او فرمود: «آگاهترین شما به دانش قضاوت و دارنده شرایط آن على است» «2» و قضاوت مستلزم علم و دین است. ترمذى در صحیح خود روایت کرده است که پیامبر فرمود: «من شهر دانشم و على علیه السّلام در آن است» «3» بغوى در صحاح بیان کرده است: «پیامبر فرمود: من خانه حکمت هستم و على در آن است.» روایتى از ابى الحمراء در حق على وجود دارد که به موجب آن پیامبر فرمود: «هر که مىخواهد به علم آدم، فهم نوح، حلم و بردبارى ابراهیم، هیبت موسى و زهد عیسى بنگرد، به على بن ابى طالب نگاه کند.» «4» بیهقى به اسناد خود از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت آورده است که ایشان فرمود: هر که مىخواهد به دانش آدم، تقواى نوح، شکیبایى ابراهیم، هیبت موسى و عبادت عیسى نظر کند، به على بن ابى طالب بنگرد.» «5»
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 247
(افزون بر این روایات) امیر المؤمنین علیه السّلام خاستگاه همه دانشهاست. در کلام و اصول فقه که مطلب آشکار است و گفتار حضرتش در نهج البلاغه بر کمال معرفت او در توحید و عدل دلالت مىکند و همه جزئیات دانش کلام و اصول از آن دریافته مىشود.
امام مرجع تمامى فقیهان در دانش فقه است. در باره فقیهان امامیه که نیازى به بیان نیست و در مذاهب سنیان، ابو حنیفه شاگرد امام صادق علیه السّلام است و محمّد بن ادریس شافعى، شاگرد محمّد بن الحسن، شاگرد ابو حنیفه است و استاد دیگر شافعى مالک مىباشد. پس فقه شافعى به ابو حنیفه و مالک باز مىگردد.
احمد بن حنبل نیز شاگرد شافعى است.
مالک نیز از محضر دو تن بهره برده است: ربیعه الراى، شاگرد عکرمه، شاگرد عبد اللَّه بن عباس، شاگرد حضرت على علیه السّلام و استاد دوم او جعفر بن محمّد صادق علیه السّلام مىباشد. «1» خوارج نیز شاگردان او بودهاند. «2» امیر المؤمنین بنیانگذار دانش اخترشناسى و تفسیر بود. «3» ابن عباس مىگوید:
«امیر المؤمنین در باره «باء» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ از آغاز شب تا سپیده دم سخن گفت و گفتارش به پایان نرسید.» «4» دانش فصاحت نیز از على علیه السّلام است تا آنجا که در باره کلامش گفتهاند برتر از گفتار مخلوق و فروتر از فرموده خالق است. فصاحت از سخنان آن سرور عیان است
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 248
و ابن نباته مىگوید: «از کلام امیر المؤمنین هزار خطبه را حفظ کردم و سپس ذهنم جوشید و جوشید.» «1» متکلمان نیز چهار گروه معتزله، اشاعره، شیعه و خوارجند. انتساب شیعه به على علیه السّلام آشکار است. دانشمندان خوارج نیز به على علیه السّلام بازمىگردند، اما معتزله به واصل بن عطاء انتساب دارند و او شاگرد ابو هاشم عبد اللَّه بوده و ابو هاشم نیز از درس پدرش محمّد بن حنفیه، فرزند و شاگرد على علیه السّلام سود جسته است.
اشاعره نیز شاگردان ابو الحسن اشعرى بودهاند و اشعرى شاگرد ابو على جبایى از بزرگان معتزله است. «2» صوفیان و ارباب سلوک نیز به جملگى فرقه خود را به امیر المؤمنین استناد مىدهند. «3» جوانمردان و عیاران نیز پیرو کسى هستند که جبرئیل در جنگ بدر در بارهاش ندا داده است که جز ذو الفقار شمشیرى نیست و جز على جوانمردى. «4» پیامبر فرمود: «من جوانمرد، فرزند جوانمرد و برادر جوانمردم.» «5» جوانمردى پیامبر آشکار است که او سید و سرور عرب بود. فتوت پدر او نیز از آن روست که خداوند در حق ابراهیم فرمود: «شنیدهایم جوانمردى در باره بتان ما سخن مىگوید.» «6» جوانمردى برادر پیامبر نیز از گفته جبرئیل در حق على دانسته مىشود.
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 249
همه یاران پیامبر در احکام شرعى به امیر مؤمنان رجوع مىکردند و از ایشان بهره مىبردند «1» و حضرتش هیچ گاه در مسألهاى به شخصى رجوع نکرد. عمر بن خطاب در بسیارى از مواقع مىگفت: اگر على نبود عمر نابود مىشد، «2» زیرا امیر المؤمنین او را از خطاهاى فراوانى باز مىداشت. در مسند احمد بن حنبل آمده است: «هیچ یک از یاران پیامبر جز على جمله «از من پرسش کنید» «3» را بر زبان نیاورد.» در صحیح مسلم روایت شده که امام بر منبر فرمود: «پیش از آنکه مرا نیابید پرسش کنید، از کتاب خدا پرسش کنید که در آن
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 250
آیهاى نیست مگر اینکه من مىدانم که آیا در کوهپایه فرود آمده یا در بیابان. «1» از فتنهها بپرسید که مىدانم برپاکننده هر آشوب و کشتهشدگان آن چه کسانى هستند.» «2» او علیه السّلام مىفرمود: «مرا از راههاى آسمان پرسش کنید که بدانها از راههاى زمین آگاهترم.» «3» امیر المؤمنین فرمود: «رسول خدا هزار باب از دانش به من آموخت و در هر باب هزار باب وجود داشت.» «4» رویدادهاى آن بزرگوار فزونتر از شمار است و تنها به ذکر برخى بسنده مىکنیم:
درهمها را میان صاحبان نان تقسیم کرد. «5» دیه را بر زنى که نیشگون گرفته بود، زنى که جسته بود و زنى که افتاده بود تقسیم کرد. «6» فرزند را با قرعه به پدر ملحق کرد و پیامبر این عمل را پسندید. «7» فرمان داد تا کودک مورد دعوى دو نفر را از میان دو نیمه کنند و مدعیان به حقیقت، بازگشتند. «8» فرمود تا سر از تن برده بیفکنند و او به حق رجوع کرد. «9»
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 251
حکم خنثى «1» و خروجکنندگان را بیان داشت چنان که شافعى گفت ما حکم خروجکنندگان را از على آموختیم. «2» جز اینها احکام شگفتانگیز بسیارى از آن سرور صدور یافت که محال بود پرسش شده- عمر- به پاسخ آنها دست یابد. او ندانست کلاله و أبّ چیست و در باره جد صد گونه فتوا داد که هر یک چون دیگرى است. «3»
3. خبر دادن از غیب
: امیر المؤمنین نزد برخى از مواضع چنین اخبارى بیان کردهاند. در خطبهاى فرمودند: «پیش از آنکه مرا نیابید، پرسش کنید، به خدا سوگند اگر از فتنهاى که گروهى صد تن را گمراه مىکنند و صد تن را هدایت مىنمایند بپرسید فریادکننده و به پیش راننده آن را تا قیامت معرفى خواهم کرد.» مردى برخاست و گفت: «مرا آگهى ده که در سر و ریشم چند تار مو هست؟ امام فرمود: بخدا قسم دوستم رسول خدا در باره پرسش تو به من خبر داده بود و فرموده بود که بر هر موى از سرت فرشتهاى است که تو را لعنت مىکند و بر هر تار مو از ریشت شیطانى است که بر مىانگیزدت و در خانهات فرومایهاى است که پسر پیامبر را مىکشد. اگر شرح و بیان برهان بر آنچه پرسیدى (براى شما) دشوار نبود پاسخت مىگفتم اما نشانه صدق سخنم خبرى است که در باره فرزند نفرین شده و رذل تو بیان داشتم.» فرزند آن مرد در آن زمان خردسال بود و همو کشتن امام حسین علیه السّلام را بر عهده گرفت. «4»
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 252
امیر المؤمنین خبر داد که «ذى الثدیه» از خوارج کشته مىشود و پس از آنکه به او عرض کردند خوارج از نهر گذشتهاند فرمود آنها عبور نکردهاند. «1» او از شهادت خود، «2» بریده شدن دستان جویریه بن مسهر و مصلوب شدن او که در زمان معاویه اتفاق افتاد خبر داد. «3» امام درختى را به میثم تمّار نشان داد و او را آگاه ساخت که عبید اللَّه بن زیاد، وى را به عنوان دهمین نفر بر شاخ آن درخت مصلوب خواهد ساخت و مرگ او به سبب نیزهاى خواهد بود. «4» امیر المؤمنین بریده شدن دستها و پاهاى رشید هجرى و مصلوب گردیدن او را پیشگویى نمود و همچنان شد. «5» همان گونه که از کشته شدن قنبر به دست حجاج «6» و کردارهاى حجاج خبر داد و جملگى رخ داد. «7» مردى به نزد امیر المؤمنین آمد و گفت: خالد بن عرفطه مرد. امام فرمود: «او نمرده است و نمىمیرد تا سپاه گمراهى را که حبیب بن جمار پرچمدار آن است رهبرى کند. مردى از زیر منبر برخاست و گفت: اى امیر مؤمنان من شیعه و دوستدار تو هستم. امام پرسید: تو کیستى؟ پاسخ داد: من حبیب بن جمار هستم. امام فرمود:
زنهار پرچم را برنگیرى و بىگمان آن را بر خواهى گرفت و با آن از این در- به باب
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 253
الفیل اشاره کرد- داخل خواهى شد.» هنگامى که زمان حسین علیه السّلام رسید، ابن زیاد خالد بن عرفطه را پیشرو سپاه عمر بن سعد قرار داد و حبیب بن جمار که با او دستیارى مىنمود از باب الفیل وارد گشت. «1» امام به براء بن عازب فرمود: «پسرم حسین به شهادت مىرسد و تو یاریش نمىکنى. همین واقعه روى داد.» «2» هنگامى که در جنگ صفین به کربلا گذر کرد گریست و فرمود: «به خدا سوگند اینجا توقفگاه شتران و کشتارگاه سواران و جایگاه شهادت آنهاست و به فرزندش حسین و یارانش اشاره نمود.» «3» امیر المؤمنین از آبادانى بغداد «4»، فرمانروایى بنى عباس و اعمال آنها و بر افتادن ایشان به دست مغولان «5» خبر داد. به سبب همین خبر، شهرهاى حله، کوفه، کربلا و نجف ... از حمله هولاکو در امان ماند. زیرا هنگامى که هولاکو به بغداد رسید، پدرم، سید بن طاوس و فقیه ابن ابى المعز به او نامه نوشتند و پیش از فتح بغداد، امان خواستند. هولاکو ایشان را فرا خواند و آنها هراسیدند و نرفتند. پدرم به تنهایى نزد او رفت. هولاکو پرسید: چگونه پیش از پیروز شدن من به اینجا آمدى؟ پدرم به او گفت: زیرا امیر المؤمنین علیه السّلام آمدن و (پیروزى) تو را خبر داده بود: «ترکان بر آخرین خلیفه بنى عباس حمله مىبرند. پیشرو ایشان شاهى است که صدایى رسا دارد و از
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 254
جایى مىآید که فرمانروایى ایشان آغاز شده است، از هر شهرى با پیروزى عبور مىکند و هر پرچمى را که براى نبرد با او برافراشته شود درهم مىشکند. واى واى بر کسى که به ستیزه آهنگ او کند، پیوسته چنین با فتح قرین است.» اخبار در این باره بسیار است.
4. شجاعت
: مردم به جملگى همداستانند که على علیه السّلام پس از پیامبر دلیرترین آدمیان بود و فرشتگان از حملههایش به شگفت در آمدند. پیامبر کشتن عمرو بن عبد ودّ بدست او را از عبادت جن و انس برتر نهاد و جبرئیل بانگ زد که جز ذو الفقار شمشیرى نیست و جز على دلیرى. جمهور روایت کردهاند که چون مشرکان على را در نبرد مىدیدند به یک دیگر وصیت مىکردند. «1»
5. زهد
: خلافى نیست که على علیه السّلام زاهدترین مردم روزگار خود بود و دنیا را سه باره طلاق گفت. قبیصه بن جابر مىگوید: «در جهان زاهدتر از على بن ابى طالب ندیدم. غذاى او جوى پوست ناگرفته بود و سه روز از نان گندم سیر نخورد.» «2» عمر بن عبد العزیز مىگوید: «در این امت کسى را نمىشناسیم که پس از پیامبر از على بن ابى طالب زاهدتر باشد.» «3» اخطب خوارزم از عمّار بن یاسر روایت کرده که گفت: «شنیدم که پیامبر فرمود:
اى على خداى بزرگ تو را به آذینى آراسته که هیچ یک از بندگان خود را به خوبتر از
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 255
آن نیاراسته؛ تو را به دنیا زاهد ساخته و دشمنى آن را در دلت جاى داده؛ تهیدستان را محبوب تو گردانده و به همسانى با ایشان خرسند گشتهاى و آنها به امامت تو رضایت یافتهاند. اى على، فرخ روز آنکه تو را دوست بدارد و تصدیق کند و تیره بخت کسى که دشمنت گیرد و تکذیبت نماید. هر که دوستدار و تصدیقکننده توست در دین برادر تو و در بهشت شریک تست و هر که دشمن و تکذیبکننده تو باشد، بر خداوند حتمى و محقق است که در قیامت او را در جایگاه دروغگویان بر پا دارد.» «1»
6. کرم و بخشش
: تردیدى نیست که على علیه السّلام بخشندهترین مردم بود. جان خود را در راه حق بخشید و خداوند در باره او فرمود: «کسى دیگر از مردم براى جستن خشنودى خدا جان خویش را فدا مىکند.» «2» او بارها همه ثروت خود را بخشید «3» و سه روز غذاى خویش را به فروماندگان داد. «4» آن حضرت بدست خود باغى غرس مىنمود و آن را صدقه مىداد. «5»
7. استجابت دعا
: پیامبر خدا در استجابت دعاى خود از او مدد خواست و روز مباهله از وى تقاضاى آمین کرد. چنین مرتبهاى براى هیچ یک از اصحاب پیامبر میسر نگشته بود. «6» امیر المؤمنین به فرموده رسول خدا (من کنت مولاه فعلى مولاه) استشهاد کرد و انس بن مالک را به شهادت گرفت. انس دعوى فراموشى کرد و امام فرمود: خدایا اگر دروغزن است، پوستش را به گونهاى سپید گردان که عمامه آن را نپوشاند، انس به
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 256
پیسى گرفتار شد. «1» «براء» خبرهاى او را به معاویه رسانیده بود و امام بر او نفرین کرد تا نابینا شود و چنین شد. «2» خورشید به دعاى آن سرور دو بار بر وى بازگشت. «3» دعا کرد که آب براى مردم کوفه فراوان شود و فراوانى آب به حدى رسید که مردم ترسیدند غرق شوند پس (به خواست امام) آب کاستى گرفت تا ماهیان جز مار ماهى و جرّى (اسبله ماهى) و زمّار (نوعى ماهى خاردار) ... پدیدار شدند و با او سخن گفتند و مردم از این رویداد به شگفت آمدند. «4» خلق خوش امیر المؤمنین به نهایت بود، تا آنجا که دشمنانش او را به بذله گویى و مزاح متهم کردند. «5» بردبارى او نیز چنین بود. پیامبر به فاطمه فرمود: «من تو را به ازدواج کسى در مىآورم که پیشترین مسلمان و دانشمندترین و شکیباترین آنهاست.»